بدلکار (Stunt Performer) فردی چابک و ماهر و هنرور که در صحنه های خطرناک پرش، انفجار، تصادف و... به جای بازیگر حرفه ای ایفای نقش می کند. انجام حرکات خطرناک: شامل اسکله پرشی، ماشین رانی، غرق شدن و دیگر حرکاتی که نیاز به مهارت فیزیکی و تخصص دارند. تأمین ایمنی: بدل کارها باید از ایمنی خود و افراد دیگر در صحنه اطمینان حاصل کنند و از تجهیزات مخصوص نظیر وسایل حفاظتی استفاده کنند. هماهنگی با فیلمساز و کارگردان: آنها باید بتوانند دستورالعمل های کارگردان را با دقت اجرا کرده و صحنه ها را به درستی بازی کنند. تمرینات و آمادگی: برای انجام حرکات پیچیده، بدل کارها نیاز به تمرینات مداوم و آمادگی فیزیکی دارند تا در صحنه بهترین عملکرد را ارائه دهند. استفاده از تکنیک های ویژه: برخی از بدل کارها مهارت در استفاده از تکنیک های ویژه نظیر برافراشتن و هدایت موتورسیکلت و ترکیب دسته بندی را نیز دارند. بدل کارها عموماً به دلیل مشارکت در صحنه های خطرناک و جذاب، بخشی مهمی از صنعت سینما و تلویزیون را تشکیل می دهند و در ساختن صحنه هایی با افتتاحیه های خاص و پیچیده به کار می روند.
بدلکار (Stunt Performer) فردی چابک و ماهر و هنرور که در صحنه های خطرناک پرش، انفجار، تصادف و... به جای بازیگر حرفه ای ایفای نقش می کند. انجام حرکات خطرناک: شامل اسکله پرشی، ماشین رانی، غرق شدن و دیگر حرکاتی که نیاز به مهارت فیزیکی و تخصص دارند. تأمین ایمنی: بدل کارها باید از ایمنی خود و افراد دیگر در صحنه اطمینان حاصل کنند و از تجهیزات مخصوص نظیر وسایل حفاظتی استفاده کنند. هماهنگی با فیلمساز و کارگردان: آنها باید بتوانند دستورالعمل های کارگردان را با دقت اجرا کرده و صحنه ها را به درستی بازی کنند. تمرینات و آمادگی: برای انجام حرکات پیچیده، بدل کارها نیاز به تمرینات مداوم و آمادگی فیزیکی دارند تا در صحنه بهترین عملکرد را ارائه دهند. استفاده از تکنیک های ویژه: برخی از بدل کارها مهارت در استفاده از تکنیک های ویژه نظیر برافراشتن و هدایت موتورسیکلت و ترکیب دسته بندی را نیز دارند. بدل کارها عموماً به دلیل مشارکت در صحنه های خطرناک و جذاب، بخشی مهمی از صنعت سینما و تلویزیون را تشکیل می دهند و در ساختن صحنه هایی با افتتاحیه های خاص و پیچیده به کار می روند.
دل فگار. دل ریش. دل شکسته. (ناظم الاطباء). خسته دل. دل خسته. پریشان خاطر. دل گرفته. کاسف البال. مغموم. غمین. غمگین. مکمود. کمد. کامد. مهموم. افگار. مکروب: نخستین به گل شادخوارت کند پس آنگه دل افگار خارت کند. فردوسی. بدگوی او نژند و دل افگار و مستمند بدخواه او اسیر و نگونسار و خاکسار. فرخی. دویم آنکه چون به خانه روی سلام مرا به مادر دل افگار من برسانی. (قصص الانبیاء ص 51). رحیل آمدش هم در آن هفته پیش دل افگار و سربسته و روی ریش. سعدی. برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر وه که با خرمن مجنون دل افگار چه کرد. حافظ. ناگشوده گل نقاب آهنگ رحلت ساز کرد ناله کن بلبل که گلبانگ دل افگاران خوشست. حافظ
دل فگار. دل ریش. دل شکسته. (ناظم الاطباء). خسته دل. دل خسته. پریشان خاطر. دل گرفته. کاسف البال. مغموم. غمین. غمگین. مکمود. کمد. کامد. مهموم. افگار. مکروب: نخستین به گل شادخوارت کند پس آنگه دل افگار خارت کند. فردوسی. بدگوی او نژند و دل افگار و مستمند بدخواه او اسیر و نگونسار و خاکسار. فرخی. دویم آنکه چون به خانه روی سلام مرا به مادر دل افگار من برسانی. (قصص الانبیاء ص 51). رحیل آمدش هم در آن هفته پیش دل افگار و سربسته و روی ریش. سعدی. برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر وه که با خرمن مجنون دل افگار چه کرد. حافظ. ناگشوده گل نقاب آهنگ رحلت ساز کرد ناله کن بلبل که گلبانگ دل افگاران خوشست. حافظ
دل شکرنده. شکرندۀ دل. شکننده دل. شکافندۀ دل: نیست آگاه که چاه زنخ و حلقۀ زلف دلبر و دل شکن ودل شکر و دل گسل است. فرخی. ترا به میمنه و میسره روان گردد دو خیل دل شکر جان شکار از آتش و آب. مسعودسعد. ای خواب من ربوده ز یاقوت پرشکر وی تاب من فزوده ز هاروت دل شکر. عبدالواسع جبلی
دل شکرنده. شکرندۀ دل. شکننده دل. شکافندۀ دل: نیست آگاه که چاه زنخ و حلقۀ زلف دلبر و دل شکن ودل شکر و دل گسل است. فرخی. ترا به میمنه و میسره روان گردد دو خیل دل شکر جان شکار از آتش و آب. مسعودسعد. ای خواب من ربوده ز یاقوت پرشکر وی تاب من فزوده ز هاروت دل شکر. عبدالواسع جبلی
با وسعت صدر. با سعۀ صدر. سخی. بلندنظر: جوان شد حکیم ما جوانمرد و دلفراخ یک پیرزن خرید به یک مشت سیم ماخ. عسجدی. ، آنکه دلی پرفتوح دارد. آنکه دارای دلی بزرگ و عظیم است و استعداد کسب عوالم روحانی را دارد. - دل فراخان، اولیأاﷲ. مردان کامل. (فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی) : دل فراخان را بود دست فراخ چشم کوران را عثار و سنگلاخ. مولوی
با وسعت صدر. با سعۀ صدر. سخی. بلندنظر: جوان شد حکیم ما جوانمرد و دلفراخ یک پیرزن خرید به یک مشت سیم ماخ. عسجدی. ، آنکه دلی پرفتوح دارد. آنکه دارای دلی بزرگ و عظیم است و استعداد کسب عوالم روحانی را دارد. - دل فراخان، اولیأاﷲ. مردان کامل. (فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی) : دل فراخان را بود دست فراخ چشم کوران را عثار و سنگلاخ. مولوی
دل افکار. دل فکار. دلریش. محزون. (آنندراج). ملول. غمگین. ماتم زده. متفکر. اندیشناک. (ناظم الاطباء). خسته دل. دلخسته. پریشان: چنین است آیین این روزگار گهی شاد دارد گهی دل فگار. فردوسی. اگر شاه ضحاک بدروزگار به سوگند ما را کند دلفگار. فردوسی (ملحقات شاهنامه). راز دل هرکسی تو دانی دانی که چگونه دلفگارم. ناصرخسرو. سخن بشنو از حجت وباز ره شو اگر زو چه مستوحش و دلفگاری. ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 427). به فرّ آل پیغمبر شفا یافت ز بیماری دل هردلفگاری. ناصرخسرو. کیوان گردست وما شکاریم همه وندر کف آز دلفگاریم همه. ناصرخسرو. به لاله گفتم چون دلفگار گشتی گفت دلم بسان دل تو ز خانه رفت فگار. عمادی (از سندبادنامه ص 136). با بخت سیه عتاب کردم کز بس سیهیت دلفگارم. خاقانی. کجا آید سر من در شماری چه برخیزد ز چون من دلفگاری. نظامی. که می گفت شوریدۀ دلفگار. سعدی
دل افکار. دل فکار. دلریش. محزون. (آنندراج). ملول. غمگین. ماتم زده. متفکر. اندیشناک. (ناظم الاطباء). خسته دل. دلخسته. پریشان: چنین است آیین این روزگار گهی شاد دارد گهی دل فگار. فردوسی. اگر شاه ضحاک بدروزگار به سوگند ما را کند دلفگار. فردوسی (ملحقات شاهنامه). راز دل هرکسی تو دانی دانی که چگونه دلفگارم. ناصرخسرو. سخن بشنو از حجت وباز ره شو اگر زو چه مستوحش و دلفگاری. ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 427). به فرّ آل پیغمبر شفا یافت ز بیماری دل هردلفگاری. ناصرخسرو. کیوان گردست وما شکاریم همه وندر کف آز دلفگاریم همه. ناصرخسرو. به لاله گفتم چون دلفگار گشتی گفت دلم بسان دل تو ز خانه رفت فگار. عمادی (از سندبادنامه ص 136). با بخت سیه عتاب کردم کز بس سیهیت دلفگارم. خاقانی. کجا آید سر من در شماری چه برخیزد ز چون من دلفگاری. نظامی. که می گفت شوریدۀ دلفگار. سعدی